سخنانی از دکتر علی شریعتی
نوشته شده توسط : محمد حسین

 

  • چه دشوار شده است دم زدن !

     در این جا که هر درختی مرا قامت تفنگی است

     و صدای هرگامی غمم !

  • تا بی پناه نگردم ، پناهم نخواهی داد

    تا نیفتم ، دستم را نخواهی گرفت

  • وقتی عشق فرمان می دهد،

    « محال» سر تسلیم فرود می آورد

  • می دانم تشنه ای اما …

    اما این دریا را در کوزه نمی توان کرد

  • من چیستم؟
    لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب
    که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان
    در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ

  • هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود
    هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
    و هنگامی تشنه آتش شدم،
    که در برابرم دریا بود و دربا و دریا …!

  • چو کس با زبان دلم آشنا نیست
    چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
    چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر
    که از یاد یاران فراموش باشم

  • وقتی که وفا قصه برف به تابستان است و محبت گل نایابیست به چه کسی باید گفت: با تو خوشبخت ترین انسانم!؟

  • زندگی گل سرخی است که گلبرگ هایش خیالی وخارهایش واقعی است

  • در این دنیای نامردان که مردانش عصا از کور می دزدند منه خوش باور نادان ، محبت آرزو کردم

  • جان چه باشد که فدای قدم دوست کنم
    این متاعیست که هر بی سر و پایی دارد

  • خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من
    ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت





:: بازدید از این مطلب : 243
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 12 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: